• خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

سپهبد شهیدقاسم سلیمانی

در قاب عکست می‌تواند جان بگیرد...

19 دی 1398 توسط خط خون

بسم الله قاصم الجبارین

در قاب عکست می‌تواند جان بگیرد

این عشق پابرجاست تا تاوان بگیرد

 

 

این اشک‌ها آیین دلتنگی‌ست امّــا

یک روز اگـر از زخم تو جریان بگیرد

 

امکان نخواهد داشت داغ رفتنت را

این انتقـــام سخت را آسان بگیرد

 

خورشید می‌آید که با یک صبح دیگر

از ما برای خـــــون تو پیمان بگیرد

 

آشفتــــــه حالی‌های ما امروز باید

تنها در این فریادهـــا سامان بگیرد

 

حال و هوای آسمان ابری‌ست ایکاش

باران بگیرد… بعد تــو… باران بگیرد

 

صبح من از داغِ تـــــو شد لبریز امّا

می‌آید آن صبحی که غم پایان بگیرد

 

* محمد غفاری

 1 نظر

دل‌نوشته حاج قاسم‌ سلیمانی برای شهدای ‌کربلای ۴‌‌

19 دی 1398 توسط خط خون

 شاید وقتی «حاج قاسم»، دل تنگ از رفتن رفقای قدیمی، تنهایی عمیقش را فریاد زد و از آرزوی دیرینه‌اش سخن گفت؛ هرگز کسی تصور نمی‌کرد که این آرزو این قدر زود مستجاب شود.

بهمن 95 بود که کتاب ارزشمند «وقتی مهتاب گم شد» روایت شهید زنده «علی خوش لفظ» در دارالمجاهدین همدان رونمایی شد.

روایتی ساده و صمیمی از روزهای حماسه به قلم ‌حمید حسام‌ و روایتگری ‌علی خوش لفظ‌، جانبازی که نفسهایش تاول زده بود و وقتی کتاب خاطراتش رونمایی شد؛ رنگ آسمانی شدن بر سیمایش نشسته بود.

رهبر معظم انقلاب بر کتابش تقریظ نوشت و همه را به خواندن آن دعوت کرد تا جایی که «حاج قاسم» پس از خواندنش سر ذوق آمد و دل نوشته‌ای برای «علی خوش لفظ» نوشت؛ دل نوشته‌ای که از آرزوی دیرینه سردار حکایت داشت و تنهایی عمیقش را فریاد می‌زد.

آرزویی که حالا امروز پس از سال‌ها فراق مستجاب شد و سردار رشید جبهه‌ها را پس از عمری مجاهدت به وصال دوستانش رساند تا گرد خستگی و تنهایی را از شانه‌هایش بتکاند.

سپهبد شهید حاج «قاسم سلیمانی» 30 فروردین 96 پس از خواندن «وقتی مهتاب گم شد» با راوی کتاب این گونه درد و دل کرد:

بسمه‌تعالی

عزیز برادرم، علی عزیز؛ همه شهداء و حقایق آن دوران را در چهره‌ی تو دیدم.

یک بار همه خاطراتم را به رخم کشیدی. چه زیبا از کسانی حرف زده‌ای که صدها نفر از آن‌ها را همینگونه از دست دادم و هنوز هر ماه یکی از آن‌ها را تشییع می‌کنم و رویم نمی‌شود در تشییع آن‌ها شرکت کنم. ده روز قبل بهترین آنها را -مراد و حیدر را- از دست دادم، اما خودم نمی‌روم و نمی‌میرم، در حالی که در آرزوی وصل یکی از آن صدها شیر دیروز له‌له می‌زنم و به درد «چه کنم» دچار شده‌ام. امروز این درد همه وجودم را فراگرفته و تو نمکدانی از نمک را به زخم‌هایم پاشاندی. تنهای تنهایم.


عکست را بر روی جلد بوسیدم ای شهید آماده رفتن و دوست ندیده‌ام که بهترین دوستت را در کنارم از دست دادی. امیدوارم سربلند و زنده باشی تا مردم ایران در زمین همانند دب اکبر در آسمان نشانی خدا را از تو بگیرند و به تماشایت بنشینند».

برادر جامانده‌ات قاسم سلیمانی

و چند روز بعد، پس از نگارش این دل نوشته هم افزود:

«بعدالتحریر: این نوشته در مقابل آن دستخط مخلص عارف حکیم، ولی و رهبرم و عشقم ارزشی ندارد.»

قاسم سلیمانی

هر چند روزگار فرصت نداد تا سردار سلیمانی، «دوست ندیده» خود را ملاقات کند، اما چند ماه پس از شهادت «علی»، وقتی برای سخنرانی در یادواره شهدای عملیات رمضان به همدان سفر کرده بود به دیدار خانواده‌اش رفت و آن‌ها را دلداری داد.

و حالا امروز «حاج قاسم» در روزهایی تداعی‌گر غربت «کربلای4» و حماسه «کربلای 5» نه تنها دیگر از تشییع رفقای قدیمی غمگین نیست که تنهایی عمیقش هم پایان یافته و دوستان شهیدش او را در آغوش‌اند.

سرداری که برای مولا و مقتدایش به مثابه یک لشکر بود.

سردار سلیمانی

 

 3 نظر

شهادت

19 دی 1398 توسط خط خون

بسم رب الشهدا و صدیقین

سردار سلیمانی

 آنجا که شیپور جنگ نواخته می شود؛
آنجا کسانی پروانه وار خود را به آتش می افکنند و بی محابا به چنین مرگی بوسه می زنند.
آنجا کسانی که به دنبال اسم و نام و نشان و مال و حیات آمده اند دیده نمی شوند.
آنجا مصلحت و منفعت و حیات و خودخواهی تقسیم نمی کنند.
آنجا مرگ است، شرف است، فداکاری و از جان گذشتن است.
اما کسانی که از این دنیا جز غم و درد نخواسته اند، جز مبارزه و فداکاری کاری ندارند، جز اشک و خون ثمره ای نبرده اند، جز سوز و گداز عشق بهره ای نمی خواهند، و جز لقاء پروردگار هدفی ندارند، اینان در معرکه ی خطر و کشاکش جنگ خوشحال اند، از شادی در پوست نمی گنجند، پروانه وار خود را به آتش می زنند و از هیچ چیزی نمی هراسند.
آری، شیپور جنگ چه نغمه ی زیبایی است، نغمه ی شهادت، نغمه ی قربانی شدن، نغمه ی مهاجرت از خاک تیره به آسمان روح و ابدیت، نغمه ی معراج، نغمه ی نجات، نغمه ی پیروزی، نغمه ی وصال و نغمه ی عشق.

«عارفانه، شهید دکتر مصطفی چمران»

 

 1 نظر

ای سرخ واژه

19 دی 1398 توسط خط خون

به قلم: استاد غلامی سرای

 سردار سلیمانی

این سرخ واژه ای بود که مدام برلبانت می رویید.
ای روح بیقرار آرامش ابدی ات مبارک.
چه خواندی در گوش آسمانها که ملائک برای تبرک جستن از پاره های پیکرت فوج فوج برزمین فرود می آمدند.
که بودی که جلادان از اقتدارت می لرزیدند و اشک هایت به یاد حاج احمد کاظمی جاری می گشت؟
تاریخ هیچ وقت عظمتت را فراموش نخواهد کرد.که روح بلندتو بسیار بی گناهان را از زیر تیغه های جلادان نجات بخشید.

حاج قاسم !

شاهبال هایش را برای پرواز گشوده بود ؛
مسافری بود که هیچ تعلقی به دنیا نداشت؛
دست غیبی ای بود که چشمان فتنه و قساوت را از حدقه در آورد ؛دلی بود که تاب فراق از یاران را نداشت ؛
شهید زنده ای که با افتخار به شهیدان پیوست.
شیرمردی که همه ی غرور و عزت شیعه را بیدار کرده و به رخ جهانیان کشید.
خدایا عزیزت را آراسته به خون بپذیر که هیچ بهایی جزدیدارت شایسته ی سردارمان نیست .

 

 1 نظر

سلام، پیکر ارباً اربا

19 دی 1398 توسط خط خون

«هوالمحبوب»

سلام قاسم جان

جان برادر؛ نوشتن برایت سخت نیست، چون فقط باز کردن صندوقچه خاک گرفته ای است که در دل، نامه های یک یک مان را سال ها به ودیعت نگاه داشته برای یوم العهد.

بالاخره طاقت نیاوردی و سبقت گرفتی و رفتی…

پر کشیدنت گوارای وجود، رفیق.

به رفتنت بی پا، به بال گشودنت بی دست

به سینه ی سوخته و شرحه شرحه ات حسرت بر سینه مانده شهادتمان، باز تازه شد …

حسرت شهادت به دست اشقی الاشقیا را پشت سر گذاشتی و با زمزمه لبخند پر رمز و رازت همه نگفتنی ها را فریاد زدی.

قاسم جان،

شهادتت چقدر جگرسوز شد و انتظار دوباره دیدنت ابدی…

عملیات به عملیات، میدان به میدان، از بیت المقدس و فتح المبین، از کربلا تا کربلا ۴ و ۵ و ۸، خیبر

تا فاو، تا قطعنامه، تا مرصاد، پای عهدی که با پیر و قائد این راه پر حماسه داشتیم ماندی و این راه بی پایان و ابدی را تا لبنان، فلسطین، عراق ، سوریه ،یمن و افغانستان و دور و نزدیک ره سپردی تا دستت به آسمان رسید و پرکشیدی.

هر جا که ردی از عشق خمینی و خامنه ای بود و هر جا که کینه ورزی جنایتکاران و زورگویان بود، تو بودی.

قاسم جان، تو بردی! میدان، میدان تو بود و دشمن مقهور نگاه نافذت.

این ره که گشوده ای بسته نخواهد شد

این سوز بر سینه نشسته خاموش نخواهد شد

این شور برانگیخته ،طومار دشمن کورت را در هم خواهد پیچید

و آن گستره که زیر نفوذ قلب تو بر انقلاب و مستضعفان عالم گشوده شد

دیری نخواهد گذشت که برافروزد و عالم بگیرد

دوباره سلام جان برادر

سلام بر روح بلند و کبریایی ات

سلام بر عزم آسمانی و بی فرودت

سلام بر عقیق پیشانیت

سلام، پیکر ارباً اربا

سلام بر دست عباس

سلام بر جسم صد پاره حسین

سلام…

علی شمخانی

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11

سپهبد شهیدقاسم سلیمانی

خط خـون نـقطه ی پـایـان سلیمانـی نـیستــ بـهراسیـد که ایـن اولِ بـسم اللّه استــ… Bloodline is not Soleimani's end point Fear that this is the first Bismillah

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اخبار
  • خاطرات
  • زندگی نامه
  • سخنرانی ها
  • شعر و دلنوشته
  • فیلم و کلیپ
  • گالری تصاویر

کاربران آنلاین