• خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

سپهبد شهیدقاسم سلیمانی

کلاس درس ۱۴ ثانیه‌ای!

18 فروردین 1399 توسط خط خون

 

کلاس درس ۱۴ ثانیه‌ای!

فرمانده‌ای که دست سربازش را می‌بوسد.

 نظر دهید »

چرا حاج قاسم همکارانش را توبیخ کرد؟؟

13 فروردین 1399 توسط خط خون


 نظر دهید »

پیام تبریک زینب به پدرش در روز پاسدار

10 فروردین 1399 توسط خط خون

?دلنوشته زیبای زینب سلیمانی برای پدرش در روز پاسدار

 زینب سلیمانی فرزند شهید سپهبد قاسم سلیمانی، به مناسب فرارسیدن سالروز تولد امام حسین (ع) و روز پاسدار پستی را در صفحه اینستاگرامی خود منتشر کرد و این روز را به پدر خود تبریک گفت؛ متن پست وی به این شرح است:

“یار برفت و ماند دل
شب همه شب در آب و گل
تلخ و خمار می‌طپم
تا به صبوح وای من
‌‌
عزیز تر از جانم، نمادِ حقیقی پاسداری -پاسداری از مظلوم در چنگ ظالم، پاسداری از انسانیت، پاسداری از دین- هرسال ما برای
شما با گرفتن دسته‌ی گل، جشن میگرفتیم، امسال خودتان از بهشت برای اربابتان گل میچینید و تولدش را جشن میگیرید.

  • بابا جان سلام ما را هم به آقایمان و اربابمان برسانید، بگویید فرزندانم را زیر پرچمتان به حرمت لحظه‌لحظه‌هایی که قلبشان داغدار است، نگه دارید
    روزتان مبارک پاسدار وطن
 2 نظر

یکبار دگر خانه‌ت آباد بخند

09 فروردین 1399 توسط خط خون


?چه کسی به اندازه تو، پاسدار خاک این کشور و پاسدار جان و مال و ناموس این مردم و پاسدار حرم اهل‌بیت و پاسدار حق و عدل و انسانیت بود و هست؟!

?روزت مبارک پاسدار اسلام

?روزت مبارک حاج قاسم

?الحمدالله الذی خلق الحسین و اولاد الحسین و اصحاب الحسین(علیه‌السلام)

 نظر دهید »

خاطره‌اي شنيدني از سردار دلها

06 فروردین 1399 توسط خط خون

خاطره ای شنیدنی از سردار دلها

? سردار سلیمانی چون شناخته شده بود لازم نبود در فرودگاه از گیت بازرسی کنترل و رد شود .
اما آنقدر فروتن وخاضع بود که همه ی مراحل را طی می کرد .
از آنجایی که تمام بدنش پر از ترکش بود .هنگام عبور وکنترل در مقابل دستگاه که قرار می گرفت به دلیل وجود تر کش ها سیستم دستگاه قاطی می کرد وصدا می داد .
در این باره سردار سلیمانی می گوید : گاهی جای ترکش ها چنان آزارم می دهد که امان ازم می گیرد.
دوستی دارم که وقتی مرا این چنین می دید یک قرصی برایم آورد.که در هنگام شدت درد ان را می خورم کمی آرام می شوم .
گاهی که منزل پدرم در قنات ملک می رفتم وپیر زنان وپیر مردان از درد پا وزانو وبدن می نالیدند ، از آن قرص به آنها می دادم تا کمی تسکین یابند .
سردار با لبخندی ادامه می دهند وقتی که قرص تمام می شد ودرد انها دوباره به سراغشان می آمد .می آمدند منزل پدرم ومی گفتند از قرص های حاج قاسم داری به ما بدهی .

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11

سپهبد شهیدقاسم سلیمانی

خط خـون نـقطه ی پـایـان سلیمانـی نـیستــ بـهراسیـد که ایـن اولِ بـسم اللّه استــ… Bloodline is not Soleimani's end point Fear that this is the first Bismillah

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اخبار
  • خاطرات
  • زندگی نامه
  • سخنرانی ها
  • شعر و دلنوشته
  • فیلم و کلیپ
  • گالری تصاویر

کاربران آنلاین

  • صفيه گرجي